نویسنده : ژان پل سارتر
ترجمه: امیر جلال الدین اعلم
خلاصه داستان:
تهوع راجع به مردی سی ساله به نام «آنتوان روکانتن»، مورخ افسرده و گوشهگیری است که به این باور میرسد که اشیاء بیجان و موقعیتهای مختلف، بر تعریف او از خود و آزادی عقلانی و روحیاش لطمه میزنند و این ناتوانی، او را دچار تهوع میکند.
آنتوان روکانتن شخصیت اصلی رمان او یک ماجراجوی قدیمی است که به مدت سه سال در بویل زندگی کرده.انتوان رابطه ای با خانواده اش برقرار نمیکند و هیچ دوستی نیز ندارد.او یک انزواطلب است و اغلب دوست دارد به مکالمات دیگر افراد گوش بدهد و اقدامات آنها را بررسی کند.انتوان همچنین نشانه هایی از خستگی و فرسودگی را به نمایش می گذارد و با عدم علاقه به تعامل با مردم مواجه است.رابطه ی او با فرانسوا عمدتاً طبیعی می باشد.برای او تبادل کلمات دشوار است.اما او بسیاری از وقتش را صرف نوشتن یک کتاب درباره ی یک سیاستمدار فرانسوی در قرن هجده میکند.
درباره داستان:
این رمان که در 1938 منتشرشد و اکنون در فهرست چهل اثر برگزیده قرن بیستم جای گرفته است . در این رمان این باور پرورانده می شود که وجود بر جوهر هستی مقدم است ، به عبارت دیگر این انسان است که اصالت دارد و وجود مطلق است ، اما در چرخه زمان به زنجیرکشیده شده و خودش مسئولیت نوشدن و خودشدن را به گردن دارد .
رابطه ی وجود و زمان یکی از مهم ترین موضوعات مورد نظر سارتر است. وجود در زمان کشیده می شود و هر لحظه متفاوت تر از قبل می شود. این فلسفه ی فکری سارتر ما را به یاد گفته ی مشهورهراکلیتوس، فیلسوف مشهور یونانی، می اندازد که:" نمی توان در یک رودخانه دو بار پا گذاشت. چرا که هنگامی که برای بار دوم از رودخانه عبور می کنیم، دیگر نه آن رودخانه رودخانه ی قبلی ست و نه تو آن آدم قبلی."
قسمت هایی از کتاب:
- " همیشه ازش آگاه بودم: من حق وجود داشتن نداشتم. به حسب تصادف پدید آمده بودم. مثل یک سنگ، یک گیاه، یک میکروب وجود داشتم. زندگیم الله بختکی و در هر جهتی می رویید."
- " چقدر ناگوار بود! و از سنگ ریزه می آمد، مطمئنم، از سنگ ریزه گذشت و آمد توی دستم. بله، خودش است، درست خودش است: نوعی تهوع توی دستها."
- " چنان تنهایی وحشتناکی احساس می کردم که خیال خودکشی به سرم زد تنها چیزی که جلویم را گرفت این بود که من در مرگ تنهاتر از زندگی خواهم بود."