نویسنده: فئودور داستایوفسکی
ترجمه : رحمت الهی
راجع به کتاب:
در این کتاب دو بخش داریم:
"تاریکی" و " روی برف نمناک"
در بخش اول " تاریکی" راوی داستانش را با شرح دادن بیماریهایش شروع میکند و مینویسد: "من آدم مریضی هستم... آدم بدی هستم... مرد مطرودی هستم. خیال میکنم مبتلا به درد کبد هم باشم. اما تا کنون نتوانستهام چگونگی این امراض را درست بفهمم و تشخیص بدهم. بله، خوب که دقت میکنم، اصلا نمیدانم چه مرضی دارم؛ در وجود من چه عضوی ممکن است واقعا ناخوش باشد." اما وقتی صحبت از خرافاتی بودنش و عدم اقدام برای به دست آوردن سلامتیاش میکند معلوم میشود، آن بیماریهایی که به گفته خودش سلامتش را به خطر انداخته اغلب روحیاند. امراضی که به قول داستایوسکی به آن افتخار هم می کنیم:"همه به جنابات (امراض) خود مفتخرند."
در قسمت دوم کتاب" روی برف نمناک"، داستایفسکی تصویری از یک جوان به ما نشان میدهد که ویژگیهای متضادی از قبیل: خشونت و ترس، آرامش و اضطراب، رنج و لذت،... را به خواننده نشان میدهد.
قسمتی از کتاب:
-" میل بشر به سراب دیدن و خراب کردن از آنجاست که سخت می ترسد مبادا به مقصد برسد. می ترسد که این بنایی که قوه واهمه اش پی افکنده به سرانجام برسد. از به مقصد رسیدن می هراسد. بشر از قوانین همین دو ضربدر دو مساوی چهار هراس دارد. چون حس می کند وقتی آن را یافت دیگر جیزی برای جستجو کردن نمی ماند و همین باعث تشویش اوست"
- انسانی که آزادی فعلی خود را ثمره عقل و خرد میپندارد و در آن آرامش
مییابد، در واقع دچار خود فریبی است چرا که در آزادی واقعی انسان دچار
سرگشتگی و پوچی است. هر لحظه اندیشه و احساس او را به سویی و به کاری
میخواند.
- آقایان من, باور کنید, مطمئن باشید, به شما قول می دهم, که گاهی در عمیق
ترین مغاک های روح خود نیز باور نمی داریم که رنج می بریم, زیرا ریشخند
کردن همه ی این ها در زوایای روح پنهان شده است; اما با وجود این رنج می
بریم; مرتبا, منظما, و حقیقتا رنج می بریم.
و در آخر:
"یادداشت های زیرزمینی» آیینه تمام نمای روزگار ما و نقد حال انسان بیمار آخرالزمان است که بیماری تا عمق وجودش ریشه دوانیده است، ولی او هم چنان از باور آن سر باز می زند. این حکایات از ارزش های از ارزش افتاده ای سخن می دارد که منشأ بحران عالم غربی است."