مالی خو لیا

تراوشات ذهن مالیخولیایی من

مالی خو لیا

تراوشات ذهن مالیخولیایی من

منگی

احساس می کنم منگم، عین یه مرده که تازه سنگه به سرش خورده و گیج و منگه و نمیدونه چی سرش اومده فقط درگیر این منگیه مذخرفه . . .

نمیدونم شاید این بائوبابارو زیادی گذاشتم ریشه بگیرن الان دیگه نمیتونم درشون بیارم، 

فهمش برام سخته که چرا، چرا اینجوری شد؟ نمیخوام بگم سرنوشت اینجوریه و بالاخره این اتفاق می افتاد، میخوای لابد بگی: من که گفتم این جوری میشه تو گوش نکردی خودتو درگیر کرد .

 اصلا کارای من به توچه ، تو چیکاره ای، مغزم داره میپکه تو هم که فقط بلدی بزنی تو سر آدم، 

امروز بازم نخواستم قبول کنم که کم کم دارم تحقیر میشم دارم همون چیزی میشم که همیشه ازش متنفر بودم "یه شکست خورده"

نمی دونم . . . همش مذخرفه. . .