مالی خو لیا

تراوشات ذهن مالیخولیایی من

مالی خو لیا

تراوشات ذهن مالیخولیایی من

امشب ۲۲ مهر

بیشتر اوقات عصبی ام، داغون و دلخور، ناراحت، مریض، عقده ای، غمگین، افسرده، خواب، شاکی، ناامید، سرخورده، عوضی ، بی لیاقت، تنبل، 

تهش یه کم دلتنگ ... 

فرقم با قبلم اینه، قدیما بیشتر دلتنگ بودم، 

یه خورده که فکر میکنم میگم: نه فرقم با قبلم زیاده، از زمین تا آسمون،اصلا یه ادم دیگه شدم، چند روزه که به این فکر میکنم که چرا باید بین شش میلیارد جمعیت دنیا من اینجا بدنیا میومدم، بعد که بیشتر فکر میکنم با خودم با سرخوردگی میگم : میتونست بدتر باشه، پس دهنتو ببند، 

هیچ‌ امیدی ندارم، به هیچ‌چی، 

جدیدا کنترل مغزم سخت شده، هی فکر میکنه، فکر میکنه، فکر میکنه، بعد حرف میزنه، ولی مفت، چرت، ک* شعر، 


پیکاسو

من همیشه یه دوست پسر نقاش یا عکاس می خواستم.

 همیشه هم دوست داشتم که خودم سوژه نقاشی یا عکاسیش باشم.