-
امروز 4 فروردین
شنبه 4 فروردین 1403 23:43
خودم رو توی بالشت فرو میکنم که صدای گریهام را کسی نشنود.
-
سیک
یکشنبه 27 اسفند 1402 19:29
بدترین حالت افسردگی اینه که مجبوری تظاهر کنی
-
شت این مای هد
جمعه 27 بهمن 1402 10:37
حالم اصلن خوش نیس، همش احساس میکنم مقصرم، باید همه چیزو درست کنم، همه رو از خودم راضی نگه دارم، خسته و تنبلم. از بدنم از خودم بدم اومده. کلن این حالتام برای چند دقیقه است، بعدش میرن، چند ساعت بعد دوباره میان سراغم. مامانم باهام حرف میزنه میخوام بزنم همه چیز و بشکنم و بگم انقد حرف نزن، بعد خودمو کنترل میکنم، بهش گوش...
-
مغزم دوباره مریض شده
جمعه 27 بهمن 1402 10:28
این یه واقعیته: مردم تا وقتی که متواضعی باهات خوبن، اونجایی که شروع کنی از خودت تعریف کنی و خودت و دست کم نگیری، دیگه باهات خوب نیستن، میشی اون ادم فیس و چسیه،
-
انقد به همه چی ذل نزن
پنجشنبه 26 بهمن 1402 23:26
امروز دوباره تو حموم مالیخولیایی شدم، یه ربع ( فک کنم یه ربع شد) زیر دوش نشستم به روبروم ذل زدم، دوباره خیره شدنام شروع شد، دوباره الکی گریه کردنام شروع شده، شروع کردم به دستام خیره شدن. هی نگاه میکردم هی نگاه میکردم، هیچ چی نفهمیدم فقط خیلی خسته و غمگین بودم، از حموم که اومدم بیرون تو چند ثانیه بعد دیگه اون حالت...
-
کاش اول
پنجشنبه 26 بهمن 1402 23:19
کاش خودمون و دوست داشتیم، کاش بلد بودیم خودمون و دوست داشته باشیم. کاش اینهمه از خودمون بدمون نمیومد. کاش همه تقصیرا رو گردن خودمون نمینداختیم. کاش انقد سخت نمیگرفتیم. کاش برا خودمون احترام قائل بودیم. کاش انقد خودمون و پایین نمیدیدیم.
-
شت
دوشنبه 2 بهمن 1402 08:12
تو مهمونی زنه میره به شوهرش میگه بلند شو برقصیم، شوهره میگه حوصله ندارم. بلافاصله بعدش، خواهر زنه که متاهله میره به مرده میگه بلند شو برقصیم، مرده بلند میشه هم میرقصه هم میرن خصوصی یه وری گپ میزنن. زنه هم این صحنهها رو میبینه. خیلی بعضی مردها دیگه وقیح شدن ، دیگه حتی فیلم هم بازی نمیکنن.
-
امروز ۲۴ دی
یکشنبه 24 دی 1402 06:15
چند وقت پیش یه نفر بین حرفاش بهم گفت: “ مثلن خودت، هیچ هنری نداری” بعدش البته کلی معذرت خواهی کرد که منظوری نداشته و این حرفا، ولی واقعا من هیچ هنری ندارم، فقط پوست کلفتم، هر چی که هستم الان بخاطر پوست کلفتیمه، مجبورم که پوست کلفت باشم، اصلن نمیدونم چرا میخوام ادامه بدم، هیچوقت حس نکردم درستم، همیشه غلط بودم، چند...
-
شت این مای هد ۵
جمعه 14 مهر 1402 09:41
امروز دلم یه سکس تر و تمیز میخواد، بعدش یه همبرگر با یه لیوان نوشابه، بعدش یه رقص از روی سرخوشی، بعدش دوباره سکس، بعدش یه دوش آب گرم، بعدش یه دور برم کوچه دور بزنم، بعدش دوباره سکس بعدش یه چایی با باقلوا ایرانی، بعدش دوباره سکس، بعدش خواب.
-
دوباره من
دوشنبه 10 مهر 1402 07:05
همهی کسایی که برام پیام فرستادین، ببخشید که نبودم. فکر میکردم اگه از اینجا برم حالم بهتر میشه، فکر میکردم این نوشتنه جلوی رابطهام با خود واقعیم و بیرون واقعیم و گرفته. فکر میکردم اینجا نمیذاره به اون چیزایی که میخوام برسم، الان فهمیدم که دنیای بیرونم کلن گهه، و اونقدرهم توش غوطه ورم که دیگه بوشو نمیفهمیدم. اینکه...
-
۱۱۱
چهارشنبه 13 اردیبهشت 1402 23:57
این روزها هیچ چیزی و هیچ کاری و هیچ ادمی به وجدم نمیاره، احساس ناامیدی شدیدی نسبت به آدم ها میکنم.
-
امروز 21 فروردین
دوشنبه 21 فروردین 1402 09:28
نوشتههای یه مرد و میخونم و همزمان با یه مرد دیگه دارم چت میکنم. چتمون عادیه هیچ چی توش نداره، ولی جمع این دو تا کار باعث شده به شدت شهوتم بزنه بالا. یه چند مدتیه دلم یه سکس تروتمیز، بدون نگرانی و استرس و عذاب وجدان میخواد. دلم میخواد یه مردی باشه که دوستم داشته باشه، دلم اصلن نه شوهر میخواد نه دوست پسر، دلم یه...
-
این منم که فرق کردم
شنبه 19 فروردین 1402 21:04
در مورد پست قبلیم،اینو بگم که من اصلن نمیخوام نقش قربانی و بازی کنم. چون نیستم. من میدونستم طرفم دوست دختر داره، تو یه شهر دیگه زندگی میکنه ولی خودم خواستم باهاش باشم، چون تو اون برحهی زمانی هم سکس خوب داشتیم، هم حرف برا هم داشتیم، هم واقعن از رابطه با این آدم راضی بودم، ازش خوشم میومد، خوب بود باهام، ولی من الان...
-
. . .
شنبه 19 فروردین 1402 13:34
میگم اگه کسی و دوست ندارین، حرفی برای گفتن باهاش ندارین، کلن طرف اولویت صدمتونه، هر موقع حالتونو میپرسه انگار بهتون فحش داده، رک و روراست بیاین بهش بگین. اینکه تحقیر میکنین یا خزعبل بارش میکنین، یا سوالایی میپرسین که جوابشو میدونین بازم میپرسین که طرف نداشتههاش یادش بیوفته عین یه سرکوفت بشه براش، اصلن خوب نیس،...
-
. . .
سهشنبه 15 فروردین 1402 21:02
الان که دارم اینو مینویسم، یه لیوان شراب گذاشتم بغل دستم، هم گریه میکنم، هم شراب میخورم، هم میخوام کل دنیا به تخمم باشه، هم تصمیم گرفتم کاری و که همیشه میگفتم نمیشه و من از پسش برنمیام امسال انجامش بدم. هر جور شده، از آدمها خیلی خسته شدم، از خودم بیشتر.
-
. . .
دوشنبه 14 فروردین 1402 23:22
بعد از تعطیلی عید، تازه متوجه شدم من هیچکاری نکردن و از کار کردن بیشتر دوست دارم، من هیچکاری نکردن، تصمیم نگرفتن، فکر نکردن، تو تخت موندن، دوباره به هیچچی فکر نکردن، نگران نبودن، استرس نداشتن رو خیلی دوست دارم . امروز که رفتم کارخونه، دوباره استرس و اضطرابم برگشت، فس شدم، فکرهای ناجور دوباره اومدن سراغم. امروز...
-
عکاس سکسی
یکشنبه 13 فروردین 1402 12:39
دیروز صبح باهاش حرف زدم، هشتاد درصد حرفامون راجع به سکس و چیزهای سکسی بود، تجربههای سکسش، دوستدختراش، چیزایی که تو سکس دوست داره، دیشب پیام گذاشت، "از خودت بیشتر بگو، عادتهات چیه، تو روز چکارا میکنی" گفتم:"فیلم میبینم، کتاب میخونم، امسال تابستون به احتمال زیاد دوباره شنا رو مداوم برم، آهنگ گوش...
-
شت این مای هد ۴
چهارشنبه 9 فروردین 1402 14:07
یه اخلاقه بده منحرف دارم که دوست دارم خیلی از مردها رو امتحان کنم، یه چند وقتیه با یه پسر عکاس دارم چت میکنم، تو اینستا منو گذاشته تو کلوز فرندش، عکسهای نود میذاره از زنها، منم مثل فرفره لایک میکنم عکسها رو، اختلاف سنیمون هشت ساله،(پسره از من کوچیکتره) خیلی دلم میخواد امتحانش کنم، ولی اعتماد به نفسم پایینه، با...
-
لکنته
یکشنبه 28 اسفند 1401 08:41
ماشین لکنتهام یه مدتیه که هی جوش میاره، بابام دوباره معلوم نیس چکار کردهاش، دیروز اومده میگه میخوام یه کاری برا ماشینت بکنم فقط پولشو باید بدی، گفتم حالا فعلن ولش تا ببینم چه کنم. احساس میکنم چاه نفتی چیزی هستم. همه فک میکنن تو پول دارم غلت میزنم.
-
شت این مای هد 3
چهارشنبه 24 اسفند 1401 09:14
امروز هم دلم سکس میخواد، هم حالم خوبه، هم صبح که از خواب بیدار شدم، به خودم گفتم " از خودم متنفرم". هم کل راه کارخونه رو تو سرویس نخوابیدم و ذل زدم به اتوبان و با خودم گفتم، چرا اینهمه هوای خوب و نمیبینی؟! هم منتظرم رئیسم از جلسه بیاد و دعوام کنه، هم به کارمندم کلن مرخصی دادم، . . . چند شبه دوباره داریم...
-
تخماتیک
شنبه 20 اسفند 1401 08:10
یعنی من تو همهچی شانسم تخمیه، اینجا با دو نفر حرف میزدم که اونا هم وبلاگاشون و بستن، نمیدونم چرا؟؟؟
-
. . .
سهشنبه 16 اسفند 1401 08:20
روز پنجشنبه 24 آذر 1401، رفتم خونه یکی از (دوستام، پارتنر، آشنا، )واقعا نمی دونم اسمش و چی بذارم، شب و اونجا میمونم، سکس میکنیم، بد نگذشت ولی زیاد هم خوب نبود، بیشتر حرف زدیم، بیشتر حرف زدنمون کیفیت داشت تا سکسمون، فرداش میرم خونه. دو هفته بعد وقت پریودمه، پریود نمیشم، علائم دارم ولی نمیشم، چند روز منتظر میشم،...
-
داستانهای باورنکردنی 2
یکشنبه 14 اسفند 1401 08:38
یکی دو هفته است خیلی دلم سکس میخواد، این شد که چند روز پیش به یکی از دوستای خیلی قدیمیم تو اینستا پیام دادم، سلام علیک کردیم و بعد از چند تا حرف ، گفت یه عکس از خودت بفرست، ببینم چه شکلی شدی، تو پرانتز: دوستیمون مال پنج شش سال پیشه، در حد چهار پنج ماه، البته یادم نیس، رابطهی سکس هم باهم نداشتیم، فقط کسچرخ میزدیم تو...
-
داستانهای باورنکردنی 1
سهشنبه 9 اسفند 1401 08:02
اون قدیما که بیست و هفت هشت سالم بود و دانشجو بودم، با یکی از همکلاسیام دوست شدم، دانشگاه تو یه شهر دیگه بود، هر هفته چهارشنبه بعدازظهر بلیط اتوبوس میگرفتیم میومدیم کرج، شنبه صبح هم که بیشتر موقع ها من تنها بودم چون اون شنبه ها کلاس نداشت، برمیگشتیم شهر دانشگاه مون. این پسره هم یکی از اون دیو.ث های روزگار بود، ما بعد...
-
داستانهای باورنکردنی 0
دوشنبه 8 اسفند 1401 09:24
همهی ما دخترا تو زندگیمون حداقل یه پسره د.یو.ث بوده که خیلی خودشیفته بوده و فک می کرده همه براش ریدن. یکی بود یادمه که، ماشین من زیر پاش بود، غذای کوفتی رستورانش هم من حساب میکردم ، شمالش هم من میبردمش، پول تو جیبیش هم میدادم بعد تازه از چروکهای زیر چشم منم ناراحت بود و میگفت باید یه فکری برای چروکهای چشمت بکنی،...
-
شت این مای هد۳
یکشنبه 30 بهمن 1401 21:04
امرو ز هی با خودم حرف زدم، هی حرف زدم، هی حرف زدم، که" خودت و دوست داشته باش" "خودت و دوست داشته باش" "خودت و دوست داشته باش" "خودت و دوست داشته باش" "خودت و دوست داشته باش" "خودت و دوست داشته باش" . . . . ولی یه چیزی خیلی قویه، افسردگی خیلی قویه، نمیشه به...
-
امروز 9 بهمن
یکشنبه 9 بهمن 1401 08:38
قبلنا که بعد از یه مدت مدیدی پیام میداد، حداقل یه دلم تنگ شده هم میبست بغلش، الان که بعد از یه ماه و نیم، فک کنم، پیام داده: ساعت 11:50 سلام خوبی؟ چه می کنی؟ ساعت 14:30 گفتم : سلام، خوبم . تو خوبی؟ گفت: میخواستم بگم ببینیم همو دیدم دیر جواب دادی دیگه دیر شد گفتم: موبایلم پیشم نبود، مگه کرجی؟ گفت: نه، یعنی بیای...
-
امروز ۲ بهمن
یکشنبه 2 بهمن 1401 19:08
این چند وقت که دنبال یهنفر بودم که بتونم باهاش حرف بزنم، متوجه شدم اکثر ادمها فقط دوست دارن شنیده بشن تا خالی بشن و اینکه دوست ندارن چیزی و که خالی کردن با حرفهات پر شه. جملهبندیم امروز تخمیه، مثل روح و روانم. . . . امروز سرصف کارتزنی سر یکی از کارگرها با رئیس بازرسی حرفم شد. بعدش خیلی خونسرد رو کردم به یکی از...
-
. . .
سهشنبه 27 دی 1401 10:03
چند وقته که با خودم کلنجار میرم، تو یه جنگ تموم نشدنی افتادم. اصلن هر چی لعنته مال خود منه. مثل خر گیر کردم تو گل. کار سگی که نمیتونم ولش کنم. گذشتهی دربهداغون که همش دنبالته. هر کاری میکنی یادت بره بالاخره یکی پیدا میشه یادت بندازه. اصلن هر کی رفته به تخمم. گه تو زندگی من. گه تو این حسادتم که مثل بختک افتاده روم،...
-
. . .
شنبه 7 آبان 1401 10:27
تاریکترین لحظه شب درست قبل از لحظه طلوع آفتاب است. مطمئنم که این روزها مردم دارن تاریکترین لحظه هاشونو سپری میکنن و اگه یه ذره بیشتر تحمل و مبارزه کنیم طلوع و میبینیم پیروزی نزدیکه