مالی خو لیا

تراوشات ذهن مالیخولیایی من

مالی خو لیا

تراوشات ذهن مالیخولیایی من

. . .

چند وقته که با خودم کلنجار میرم، تو یه جنگ تموم نشدنی افتادم. اصلن هر چی لعنته مال خود منه. 

مثل خر گیر کردم تو گل. کار سگی که نمیتونم ولش کنم. 

گذشته‌ی دربه‌داغون که همش دنبالته. هر کاری میکنی یادت بره بالاخره یکی پیدا میشه یادت بندازه. 

اصلن هر کی رفته به تخمم.

گه تو زندگی من. گه تو این حسادتم که مثل بختک افتاده روم، مغزم همش داره کار میکنه. فکر فکر فکر، تحلیل تحلیل تحلیل، 

دیروز به رییسم گفتم هر چی خرابکاری و اشتباه و مشکل و کمبود تو کارخونه هست، مقصرش منم. 

 رئیسم از من متنفره. انگار تو چشام میبینه که منم همونقدر و بیشتر متنفرم ازش. 



نظرات 1 + ارسال نظر
وجدان بیدار سه‌شنبه 27 دی 1401 ساعت 13:49 https://zhobin66.blogsky.com/

والا من هم یک زمانی سال 1387 یک شرکت بتنی بود با رئیسم کلنجار می رفتم... می گفتم این زندگی نکبتی که من دارم... تا خدا 4 تا رو گذاشت وسط زندگی من... من یکم کج و کوله بودم اون 4تا کیس واسه ازدواج رو رد کردم... به مرور می گذره آنقدر ها هستند همسن من وشما توی این مشهد که ما هستیم با لیسانس و بالاتر دارند کار آزاد انجام میدن و امیدوارند به آینده ... به خدا توکل کنید.

اعتقادم به خدا رو از دست دادم. برام مرده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد