مالی خو لیا

تراوشات ذهن مالیخولیایی من

مالی خو لیا

تراوشات ذهن مالیخولیایی من

خوابم میاد

این کشش بی اندازه من به برقراری رابطه جنسی با یک مرد کم کم خسته ام کرده و این سرکوب بی اندازه،  بیشتر خسته ام می کند.

این حرف ها و زمزمه های در مغزم.این حرف ها و وسوسه های اطرافیانم.این همه درگیری های ذهنی ام با کلیشه ها،

من چمه؟؟؟باز تهوع اومده سراغم،

هیچ کس متوجه نیست که بعضی انسان ها چه انرژی  زیادی برای نرمال بودن صرف می کنند.

چند مدتی است که غذا برایم تهوع آور شده است، خواب پدیده ای غریزی است که باید انجام شود، ساعت ها زیادی کند کار می کنند، خورشید فقط حرارت دارد و بس، آینه ها همه دروغ می گویند، ماه دیگر شبها خود نمایی نمی کند، حشرات زاد و ولد می کنند و جمعیتشان روز به روز بیشتر می شود، تهوع جز اعمال نرمال بدن شده، کم آبی، گرما، عرق، سردرد، سستی، تهوع.

هر چه بیشتر جلو می روم دورویی و خودنمایی و تزویر بیشتری را می توانم ببینم،  در این میان البته انسان های شریفی را با تعداد معدود در سر راه خود می بینم که کور سوی امیدی را روشن می کنند ، نه اینکه برای خودم امیدوار باشم برای نسل های بعدی برای دیگران امیدوار می شوم.

چقدر این روزها زود رنج شده ام ، احساس می کنم تمام دردهای آدم های رنج دیده این روزگار را من هم به دوش می کشم،

کاش بیخیال باشم، کاش گاو باشم.