کاش من زرد بودم و تو ارغوانی،
که با هم ترکیب می شدیم و خنثی می شدیم و یکی میشدیم
نور سفید می شدیم، کامل و سفید و ریشه . . .
دیشب خودم، خودم را در آغوش گرفتم.
لوس کردم و ناز کشیدم
نوازش کردم و دلداری دادم
ریز گریه کردم و آرام کردم
لالایی گفتم و خوابیدم.
چرا اگه سیاهی نباشه سفیدی معنی نداره ؟؟؟؟!!!!!
شک دارم به عدالتش.
بچه اسفند دود کن کنار خیابون که همه ی سنشو بزاری رو هم به 7 نمی رسه و از رو ناچاری و فقر مجبور شده به جای مدرسه رفتن تو خیابون واسه نون شب کار کنه چه گناهی کرده که بخاطر اینکه من بفهمم معنیه خیلی چیزا رو . . . باید از خیلی چیزا تو زندگیش محروم شه.
یا برای اینکه ما رو امتحان کنه (یا به ما معنی آرامش و امنیت و بفهمونه ، نمی دونم واقعا منظورش چیه) میزنه 1000 تا بچه رو اونور دنیا نیست و نابود می کنه که برا چی که چی بشه؟
خلاصه شک دارم بهش شک. . .
به من هر روز تجاوز میشود،
هر روز، هر ساعت، هر دقیقه، هر ثانیه، هر کجا
دستت به افکار من نزن، اینا شخصین مال منن، دستتو بهشون نزن. از دستت عاجزم