مالی خو لیا

تراوشات ذهن مالیخولیایی من

مالی خو لیا

تراوشات ذهن مالیخولیایی من

پاپ اسمیر1

سه شنبه پیش رفتم دکتر زنان. این بار دوم بود که میرفتم.

یه مدتی بود که دو تا موضوع تو مخم بود، اینکه نزدیک یائسه گی هستم یا نه، دومی ش خشک بودن واژنم موقع سکس بود.

خلاصه رفتم پیش دکتر و اینا رو بهش گفتم، یه چند تا سوال پرسید مثل ، از چند سال پیش سکس و شروع کردی، گفتم شش ساله که سکس دارم، بعد پرسید که چند نفر بودن، گفتم دو نفر، هر دوشون هم دوست پسر بودن، تا حالا هم ازدواج نکردم. پرسید تاحالا عفونت داشتی ، گفتم نه، پرسید تا حالا دکتر رفتی گفتم اولین بارمه، که دروغ گفتم دفه دوم بود. خیلی دکتر راحت و خوبی بود، گفت برو آماده شود معاینه ات کنم. یه تست پاپ اسمیر ازم گرفت و بعد از معاینه گفت همه چیت خوبه ولی واژنت نسبت به سنت خشکه. 

گفت برای اینکه ببینیم که روند تخمک گذاریت چطوریه یه آزمایش کلی مینویسم، که روز دوم پریود بده، یک ژل  و یک قرص هم داد.

حالا دیروز زنگ زدن که بیا جواب آزمایش پاپ اسمیر تو بگیر، 

مثلا تصور کن بری آزمایش و ببری دکتر و بهت بگه شما مبتلا به سرطان دهانه رحم شدی. یا نه بگه اکی هستی و روبه راه.

اونروزی که رفتم دکتر، وقتی اومدم خونه خیلی دوست داشتم که با یه نفر درست حسابی  راجع بهش حرف می زدم، 

دوست دختر

واقعا نیاز به یه دوست دختر درست حسابی دارم

تنهایی 0

همینطور که پیرتر میشیم، مفهوم تنهایی برامون بیشتر جا میوفته، بیشتر درک میکنیم.

تنهایی یعنی کسی نباشه که باهاش همه حرفاتو بزنی.

همیشه میگم به خودم که ما تنهاییم، تنها به دنیا میایم تنها هم میمیریم. 


تیک

اتفاقی که کمتر از یک هفته پیش برام افتاده، یهو زیر پلک چشم چپم شروع کرده به نبض زدن، گاهی اوقات خیلی کم و گاهی اوقات خیلی شدید که قشنگ قابل دیده.

می خواستم برم دکتر، دکترها که بخاطر کرونا بسته بودند و تازه اگه هم می خواستم برم باید ریسک کرونا گرفتن و به جون می خریدم. یه درد میگرنی هم از پشت چشمم میاد که خیلی بده. یه حالت عصبیه داغون.  

اعصابی که ول شده و دیگه غیر قابل کنترله. ساز خودش و می زنه، هر دفعه که یه اتفاقی میوفته یا یه حرفی می شنوه یا چیزی میبینه شروع می کنه به عکس العمل نشون دادن. هی میزنه ، میزنه ، میزنه. 

دیشب داشتم با خودم می گفتم که خسته نمی شه یا مثلا ضعیف ؟؟؟

بس کن دیگه ، حالا یه چیزی شده، انقد واکنش نشون می دی که چی؟؟؟؟