مالی خو لیا

تراوشات ذهن مالیخولیایی من

مالی خو لیا

تراوشات ذهن مالیخولیایی من

دکتر بعد از اینها

این پای چلاق ما هم همه را دکتر کرده، این فرهنگ گه گرفته ایرانی، هر کسی یه نظری می‌دهد، اگر فلان کار و کنی زودتر راه میوفتی، اگر بهمان کار و کنی بهتر می‌شود، این می‌شود که با خودت می‌گویی، بهتر است از جلوی چشمشان گم شوی که کمتر این پای چلاقت را ببینند و کمتر احساس ترحم کنند و کمتر نظر بدهند که کمتر این ادم چلاق را جلوی چشممان ببینند. 

یا اینکه گاهی اوقات می‌زنند بر طبل مسخره کردن که بگویند که هیچ چیزی نیس، فقط کمی چلاقی، بعد از اینکه بلند میشوی و شروع میکنی با این عصای گه راه افتادن، نیش خند و جوک و حرفهای مثلا خنده‌دارشان شروع می‌شود، از الان تا اطلاع ثانوی شدی موضوع جوک و مباحث پزشکی و ورزشی و سرگرمی. 

حالا من با شکم گرسنه این گوشه‌ی اتاق افتاده‌ام و منتظرم تا خانه خالی شود و بتوانم تا اشپزخونه خودم را برسانم و چیزی بخورم ، اره اره میدانم کسخلم، 


مملکت گه

می دونی این خراب شده مثل یه وصله ناجوره، هر جا بری این بدترکیب دنبالته، هر جای دنیا هم که باشی، چون تو اینجا بدنیا اومدی درگیرش هستی. عین یه گذشته ی سیاهه که همیشه پس ذهنته، هیچ وقت پاک نمی شه،  گه بگیرن این مملکت و با این مردم. خاک توسر ما کنن که تو این گه دونی داریم زندگی می کنیم، 

اینجا رو باید با ما مردم از بین ببرن، کلن هیچ چی ازش نمونه نه اسمی نه خاکی.

شت این مای هد

در همه‌ی این مدت مثلن قرنطینه‌ی خانگی، به همه چیز فکر کردم، البته به استثنای دو روز اول که اصلن مغزم کار نمیکرد. به خیلی از کارهایم رسیدم، تمام پست‌های غذاهای اینستاگرامی را از بر شدم، چند تا فیلم دیدم، چند دفه خود ارضایی کردم، کشوی شورتهام و بالاخره مرتب کردم، اتاقم و جارو زدم، هیکلم و برانداز کردم، نمیدونم تاثیر این قرص های لعنتی و آمپول‌هایی که زدمه که الان فکر میکنم خیلی سکسی شدم یا چی؟ نمیدونم، 

خلاصه اگه برا همه قرنطینه بد بوده برا من خوب بوده،

 یه چند وقتیه که دلم میخواد با زنا باشم تا مردا. بعضی از زن‌ها خیلی جذابن لعنتیا. چند مدت پیش که باشگاه بودم، هی دخترا رو برانداز میکردم که یکیو پیدا کنم، همشون یه حالی بودن، تو کف مرد و اینا، من اگه یه کشور آزاد به دنیا میومدم قطعن بایسکسژوال  میشدم. متاسفانه در این خراب شده‌ی، خاورمیانه‌‌ی، ایران زندگی میکنم. 


اندر احوالات ریده

روز پنجم این مریضی منحوس:

.

.

.


دلم زن میخواهد.