مالی خو لیا

تراوشات ذهن مالیخولیایی من

مالی خو لیا

تراوشات ذهن مالیخولیایی من

مایه شرم

امروز 28 بهمن،

اعصابم ریخته بهم ، ناراحتم، حالم از این مردم و کشور و خودم بهم می خوره. داریم تو کثافت وول می خوریم حالیمون نیست.

ملت بی خایه ایرانی که وایسادن دختر مردم و نگاه کردن راه هم باز کردن برا مامورها که راحت تر ببرنش ، موقع عمل فقط نگاه می کنن و با موبایل عکس و فیلم می گیرند عصبیم کردن.

یارو یه گوسفند دزدیده دستش و قطع می کنن، بعد از اون طرف یکی  میلیاردی دزدی می کنه فرار می کنه با توله هاش کانادا به هیچ کجای هیچ کی بر نمی خوره فقط یه قانون می ذارن لطفا از این بعد دو تابعیتی ها رو استخدام نکنید. با تشکر خایه مال های نظام.

ادم کثیفی که به بچه ها تجاوز می کنه و سرنوشت روحی و روانیشون و خراب می کنه آزاد آزاد تو خیابونا می گرده و تبرعه می شه بعد دختری که به حجاب اجباری اعتراض می کنه گرفتن و گم و گور شده و معلوم نیس کجاست. مردم هم بر بر و نگاه می کنن.

فقط کافیه همون مردمی که فیلم و عکس گرفتن و تو تاکسی ببینی و یه موضوع مثل گرونی کرایه تاکسی و بکشی وسط ، خیلی قشنگ خواهر مادر نظام و می کشن وسط یه دور می نمایند و بعد هم که عرایضشون تموم می شه می رن تو اینستاگرام عکس دنیا جهانبخت و لایک می کنن و یه قلب تیر خورده هم کامنت می کنن. یه همچین مردم غیور و خوشگلی داریم.

سیاست ودوست ندارم، خیلی هم راجع بهش حرف هم نمی زنم، اخبار هم نگاه نمی کنم، اینا رو هم اتفاقی شنیدم. اما کلی عصبیم کرد وقتی شنیدم،

یارو برگشته گفته حجاب اجباری مورد تائید قشر وسیعی از جامعه ایرانه به همین علت باید مردم با این قانون زندگی کنند.

خیلی چیزها مورد تائید قشر وسیعی از جوامع دنیا بوده ولی مردم با اون قوانین زندگی نکردند، ازدواج کودکان، ختنه زنان، زنده به گور کردن دختران، کار اجباری برای کودکان، هولوکاست، برده داری،

 فقط اینو می دونم که ملت بی سواد و داغون و بی خایه ای هستیم.

حتی برای حق خودمون هم حاضر نیستیم بجنگیم.


فهم انسان مثل پر طاووسه

یک بار فرضیه ای را خواندم درباره ی  اینکه فهم انسان مثل پر طاووسه،! و فقط رفتارهای عجیب و غریب اش هست که باعث جذب جفتش می شه.

تمام هنرها، ادبیات، ویلیام شکسپیر، میکلانژ، یه مقدار هم موتزارت و ساختمان امپایراستیت فقط تشریفاتی استادانه برای جفت گیری هستند.

شاید ما در راه اساسی ترین علت، موفقیتی کسب کرده باشیم، اما اون طاووس تقریبن نمی تونه پرواز کنه، اون توی کثافت زندگی می کنه، از میون اون کثافت با نوکش حشره شکار می کنه ومی خوره  و دلش رو به زیبایی خیره کننده ش خوش کرده.!

به این نتیجه رسیدم که هوشیاری زیاد فقط یک بار روانیه، یه وزنه است. اضطراب ، تنفر از خود، احساس گناه،  و اینا رو ازشون دریغ کردیم .

این وسط میزبانها هستن که حق دارند آزاد باشند، آزاد ، تحت کنترل من.

Nnnnn

کار بدی کردم، برای اینکه ازش خلاص شم خودمو انداختم تو یه دردسر دیگه،

از این یکی چطوری خلاص بشم. 


غده

چند روزی است که سینه چپم یه غده در آورده است. اول که سر و کله اش پیدا شد، ترسیدم

فک کردم غده سرطانی است ، برای چند ساعت همه چیز برایم هیچ و پوچ بود. یک هو همه چی برام خالی بود، ذهنم خالی بود، بغض داشتم و حسرت .

تو همون ساعت ها یک هو یه عالمه کار نکرده ای که دوست داشتم همیشه انجام بدم سرازیر شدن تو ذهنم.

یک کم بعد تر خودمو جمع و جور کردم و تو اینترنت راجع به سرطان سینه تحقیق کردم، بعضی علائم و داشتم و بعضی و نه.

یکی دو روزبعد پریود شدم. غده دیگه درد نداشت اما هنوز سرجاشه ، فقط یک کم کوچیک تر شده .

حالا که چند روز دیگه گذشته دیگه بهش فکر نمی کنم، ترس که ندارم،

اول از ترسم ادرس و شماره تلفن چندتا دکتر ودرآوردم از قضا همون دکترهایی بودن که برای گواهی پزشکی سفر خارجم پیششون رفتم،

اما الان دیگه حال دکتر و ندارم،

این غده یا بخاطر پریود زده بیرون یا بخاطر سرطان

یا زود خوب میشه یا نه.

یکم رو راست باشم باخودم ، بدم نمیاد سرطان باشه.

چند روزیه یه اتفاقی هم افتاده تو این هیری ویری که اصلن حالشو ندارم. غده سرطانی و می تونم تحمل کنم ولی اینو نه.

برام خواستگار می خواد بیاد.

اینجا مملکت ایران است، دختر بهر حال بایدشوهر کند. که نکند، !!!!! حرف در میاورن برایش ، یا مردم برایش دل می سوزانند.

اوغ اوغ اوغ

امیدوارم بتونم قصر در برم و اینم یه جوری خودش بره.


الهی آمین.