مالی خو لیا

تراوشات ذهن مالیخولیایی من

مالی خو لیا

تراوشات ذهن مالیخولیایی من

. . .

یادم میاد یه برهه زمانی به خودم باور داشتم، خودم و می پسندیدم. دوست داشتم. 

تا اینکه به مرور زمان با برخوردها مواجه شدم با عکس العمل ها با نظرات، رفتارها، بازخوردها. بعدش تهوع شروع شد، خودزنی، نخواستن، لجاجت، عصبانیت، استرس، نگرانی، افسردگی 

من غمگین نیستم ولی دیگه حوصله ندارم 

امروز ۲۲ بهمن

امروز دوباره افسردگیم زده بالا

نه میتونم بخوابم نه میتونم بیدار باشم. نه میتونم غذا بخورم نه میتونم غذا نخورم، نه میتونم بشینم فیلم ببینم نه میتونم نبینم، کلافه و ناراحت و افسرده وار روزم شب شد. حتی خواستم گریه کنم اونم نتونستم. هیچ کاری دوست ندارم انجام بدم.

دست راستم درد میکنه