مالی خو لیا

تراوشات ذهن مالیخولیایی من

مالی خو لیا

تراوشات ذهن مالیخولیایی من

22 مرداد سال 1393

روزی که من خودم تونستم بدون داشتن هیچ آدمی از جنس مذکر یا مونث،  خودم را آروم کنم

اون روز فهمیدم که می تونم تنهایی زندگی کنم.

می تونم تنهایی به آرامش برسم.

برای همین نیازی به بودن یه مرد در کنارم نمی بینم.

ولی گاهی اوقات این موضوع رعایت سلسه مراتب زندگی آدمها تولد مدرسه دانشگاه کار ازدواج بچه بازنشستگی پیری مردن آدم و مجبور به انجام بعضی کارها می کنه.

کلمه مگه میشه شوهر نکنی. دلت بچه نمی خواد و . . .  از این چرت و پرت ها.

من تو این دنیا کار زیاد دارم. ولی برنامه هامو با این موضوع های داغون بهم میریزن دیگرون.

یکی یهو پیداش میشه میگه " آی من با تو خوشحالم و عاشقتم " و از این مذخرفاتی که مردم برای پر کردن خلائ روحی روانی خودشون به دیگرون می گن . کمی گول زنکه این حرفا. مخصوصا من که از بیرون سختم و از تو نرم.

دیگه خزعبلات اینجوری رو نه باور می کنم نه براش وقت می ذارم.

کارهای خودم مهم ترن.


خب فک کنم من تو ارتباط با مردها اونم از لحاظ عاطفی ناموفق هستم.

پس بنابراین باید برم سراغ کاری که توش مهارت دارم.

1- دوباره برم سراغ زبان و اپلای کردن برای دانشگاه های ایتالیا. اول اینکه ایتالیا رو دوست دارم همینطور زبانشون از نظر من برای یادگیری اسون هست .

2- به اندامم برسم. یه رژیم غذایی مناسب و ورزش .


مسئله من اینه که فعلن نمی تونم ازدواج کنم. شاید برای همینه که تو رابطه هام ناموفقم.

ملت می خونن از چشمام که اهل ازدواج نیستم. شاید اهل یه رابطه باشم ولی ازدواج نه. خلاصه دیگه نمیخوام بهش فکر کنم.

میخوام فکرم و متمرکز چیزهایی کنم که از اول دوست داشتم مشغول انجام دادن اونها باشم. مثل ورزش و درس و تنها زندگی کردن و روابط خاص.


نمی تونم تظاهر کنم دلم می خواد قیافه ام عبوس باشه و گرفته و ناراحت ولی مجبورم خودم و خوشحال که نه ولی خونسرد نشون بدم.

امروز کتاب هم نمی تونه آرومم کنه، باید گریه کنم تا آروم بشم. ولی نمی تونم، نمی شه.

می خوام برم توی یه کتابخونه خالی از آدم و پر از کتاب بشینم. فقط بشینم و زل بزنم به کتابها و زمین بعد انقد گریه کنم تا خوابم ببره.

دلم خیلی گرفته.

کاش حداقل یک نفر بود که می تونستم همونطوری که با خودم حرف می زنم با اونم حرف بزنم.

دارمش .

ولی الان نیست که بهم بگه خیالت تخت ، همه چی درست می شه. همه چیو درست می کنم. تو فقط به چیزای خوب فکر کن.


صفر مجدد

دوباره باید شروع کنم، دوباره از صفر.

خودمو خالی کردم  دستم هیچی نیس، با دست خالی باید شروع کنم دوباره از صفر.

افتادم  باید پاشم، دوباره از صفر.