میگم اگه کسی و دوست ندارین، حرفی برای گفتن باهاش ندارین، کلن طرف اولویت صدمتونه، هر موقع حالتونو میپرسه انگار بهتون فحش داده، رک و روراست بیاین بهش بگین. اینکه تحقیر میکنین یا خزعبل بارش میکنین، یا سوالایی میپرسین که جوابشو میدونین بازم میپرسین که طرف نداشتههاش یادش بیوفته عین یه سرکوفت بشه براش، اصلن خوب نیس، بیشتر عدم بلوغ عاطفی و پایین بودن هوش هیجانیتونو نشون میده، صاف به طرف بگین دیگه باهات حال نمیکنم، اینطوری خیلی بهتره تا اینکه انقد طرف و کوچیک کنین که خودش بره. نه این بده، این خیلی بده، شاید طرف مقابلتون بعد از این همه تحقیر شدن بعدها حالش خوب بشه، (البته شاید) ولی شما همیشه تو ذهن مردم یه آدم پر از عقده هستین که بلد نیس حرفشو بزنه و هنوز بزرگ نشده. این آخری که باهاش حرف زدم(ویدیو کال)، کلن تحقیر و کوچیک کردن من، موضوع بحث بود. نه حرفی برای گفتن داشت، نه تمایلی برای حرف زدن، (اینو بگم که خودش گفت زنگ بزنم حرف بزنیم) اگر هم حرفی میزد بیشتر راجع به دوست دخترش و هنرای آرایشگریش بود، من نه باهاش میتونم حرف بزنم، نه مثل سابق میتونم سکس داشته باشم، ازش پرسیدم این مدتی چطوری بود یا چطوری گذشت؟ گفت: با دوستام یا دوست دخترم می ریم بیرون شبا، جدیدن دوچرخه سواری میریم، گفتم: " خوبه، سرگرمی" تو حرفم اصلن نه عقدهای بود نه هیچ چیزی، منظورم این بود که خیلی خوبه، سرگرمی، خیلی خونه نمیمونی، یهخورده با دستاش صورتشو مالید و با یه بیحالی و حالت سرزنش واری جواب داد:" تو سرگرم نیستی!!!!!؟؟؟؟؟" " راستی تو دوستی نداری؟!!!!!!!!!!!!! برو بگرد یه پسره پولدار پیدا کن برا خودت" تو دلم گفتم:"عجب" یعنی نمیدونی که من هیچ دوستی ندارم، اینو میپرسی که چیو بهم بگی. انقد ناراحت شدم که نمی دونستم چی بگم، گفت:" دوباره چی شده، نزدیک پریودت نیستی؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! چیه انتظار داری چی بگم، آها امروز شیو کردم" دیگه کلن داغ کردم، گفتم نه نزدیک پریودم نیست، اصلن یادم نمیاد دیگه چیا گفتم فقط یادمه آخرش گفتم میخوای بری بیرون، برو، منم کار دارم، با یه مدل حقارتی گفت:" تو چکار میکنی؟ " گفتم : فیلم میبینم." با این آدم دیگه حرفی نمیتونم بزنم،کلن منو گذاشته تو جدول ذخیرههاش، سکس هم که ندارم، معاشرت هم که در حد ویدیو کال اونم به زور هفته ای، دوهفتهای یباره، رابطهمون رسمن تمومه، این اولین باره تو مدت رابطهام با این ادم که این تصمیم و میگیرم، دیگه نمیخوام تو زندگیم باشه.
چندروز قبل از این مکالمه بهم زنگ زد، ساعت 7 و خورده ای بعدازظهر که بیام کرج بریم بیرون، (بعد از شش ماه) گفتم چی شده میخوای بیای؟ گفت دوستام که نیستن، دوست دخترم هم نیست، حوصلهام سر رفته!! گفتم الان مهمون داریم نمی تونم بیام بیرون. اینم شانسم زد که مهمون داشتیم والا میرفتم. اما دیگه نمیخوام سرگرمی بین برنامهایه کسی باشم.
خانوم ف میشه منم بغل کنی؟سه تایی اصلا همو بغل کنیم.اینجوری دوست دارم
:)
بعضی آدم ها گاهی باید یه جور بفهمن که دیگه تکرار نکنن.
ولی در هر صورت بیشتر یه پیشنهاد دوستانه بود و حتما خودت بهتر از هرکس می دونی چی کار کنی
فهمیدن آدمها به من ربطی نداره، من خودم باید چیزها رو بفهمم.
من و تو همیشه نیمکت ذخیره ی ملت بودیم عشقم ..
بیا بغلم ...
همیشه،
عجب موجود چندش آوری!!!
باهاش مستقیم کات نکن، بذار چند دفعه دیگه هم زنگ بزنه و هر دفعه بگو کار داری و با دوستات قرار داری و .... و وقت نداری ببینیش
دوس دارم چند وقت دیگه یه پست بذاری و بگی با خاک یکسان کردی مردک رو
چرا؟ عقده ندارم که، بچهام مگه دنبال تلافی باشم.