مالی خو لیا

تراوشات ذهن مالیخولیایی من

مالی خو لیا

تراوشات ذهن مالیخولیایی من

داستان‌های باورنکردنی 1

اون قدیما که بیست و هفت هشت سالم بود و دانشجو بودم،  با یکی از همکلاسیام دوست شدم، دانشگاه تو یه شهر دیگه بود، هر هفته چهارشنبه بعدازظهر بلیط اتوبوس میگرفتیم میومدیم کرج، شنبه صبح هم که بیشتر موقع ها من تنها بودم چون اون شنبه ها کلاس نداشت، برمیگشتیم شهر دانشگاه مون. این پسره هم یکی از اون دیو.ث های روزگار بود، ما بعد از اینکه دانشگاه تموم شد در واقع دوست دختر دوست پسر شدیم، قبلش خیلی صمیمی نبودیم، همین راه دانشگاه و میرفتیم میومدیم چهار تا حرف اختلاط می کردیم که مسیر زودتر تموم شه. حالا چرا این اون موقع باهام صمیمی نبود چون تو نخ دوستم بود نه من، منم بهونه می‌کرد که با این دوستم بتونه دوست شه، دریغ که دوستم نه تنها آدم حسابش نمی کرد بلکه به منم می گفت همیشه که این گه کیه تو باهاش میری میای. 

یه روز که خونه‌اش بودم(خونه‌اش طبقه بالای خونه ننه باباش بود) این موضوع رو گفت، گفت من از اول به خاطر فلانی با تو دوست شدم که بیام تو اکیپ شما، حالا برا چی با من موند اونم سه سال، چون رفیق خودش تو نخ من بوده و از من خوشش میومده، این موضوع رو هم بهش گفته ولی این هم از رو حسودی و دیو.ثی و عوضی بازی با من مونده . پسره که از من خوشش میومد الان آمریکاست. من خر به خاطر این گه نمیفهمیدم این از من خوشش میاد. بیشتر موقع ها میزد تو سر من، که چرا اوپن نیستی که بتونیم سکس کنیم، بیست و چهاری عکس دخترا رو نشونم می داد و می گفت اینا رو دوست داره، چون اینا زنن و  راحت میدن، خوشگلتر از توعن و از این حرفا. من یه باربهش گفتم خب بیا سکس کنیم، منم دوست دارم، ولی تخم نمی کرد باهام کاری کنه، خیلی جالب بود، همون موقع هم بعضی موقع ها راجع به دوست دختر قبلیش جلو من بد میگفت که خیلی بدسلیقه است و لباس پوشیدنش مثل عقب افتاده هاست، بعد از سه سال ما بهم زدیم ، هم من دیگه از دستش خسته بودم، چون دیگه تابلو با دخترای دیگه حرف می زد و کلن چند روز غیبش میزد هم خودش هم دیگه نمی خواست بمونه، وقتی بهم زدیم من خیلی خورد شدم، خیلی ، همش فکر میکردم این بخاطر اینکه سکس درست حسابی نداریم این باهام بهم زده. بعد از چند سال از بهم زدنمون دوباره زنگ زد بهم، که چطوری و چه میکنی، تو عکس پروفایلش دیدمش با یه دختری نیمه لخت عکس گذاشته، گفتم خوبم، نامزد کردم، (دروغی) نامزدم خیلی پولداره، سکسمون هم خیلی خوبه (دروغی) کلن تو سفرم دوبی و ترکیه (دروغی) نامزدم هر شش ماه یکبار ایرانه (دروغی). اونم فقط گفت که زن گرفته. همین. چند روز بعد تکست داد که بیا همو ببینیم. گفتم باشه. تیپ زدم و رفتم سرقرار تو کافه یه سری حرف زدیم و اومدیم نشستیم تو ماشینش، دیدم دستش و گذاشت روی رونم، و شروع کرد مالیدن، که گفتم من همینجا تاکسی می گیرم میرم خونه، تو نمی خواد منو برسونی، از ماشینش پیاده شدم، خواهرم اومد دنبالم و رفتم خونه . دیگه نه تکست نه زنگ زدم بهش، چند روز بعد رو موبایلم زنگ زد، بلاکش کردم، از همه جا فقط تنها جایی که تونست پیغام بذاره رو ایمیلم بود، که نوشته بود کارت دارم بهم زنگ بزن، مهمه، از اونجا هم اسپم رپورتش کردم، دیگه کلن از مغز و زندگیم پاکش کردم. 

نظرات 5 + ارسال نظر
تراویس بیکل یکشنبه 14 اسفند 1401 ساعت 16:07 https://travisbickle1.blogsky.com/

خدا وکیلی چه آدم تخمی بوده یارو
الان هم بگردی پیداش کنی میبینی هنوزم تخمیه.فقط کمی کچل شده و زشت تر شده.وگرنه هنوزم تخمیه

خیلی داغون بود، استعداد کچلی داشت

آیدا سبزاندیش پنج‌شنبه 11 اسفند 1401 ساعت 11:24 http://sabzandish3000.blogfa.com

سال 1388 تو یک شرکت کار میکردم یک پسری بود اسمش مجتبی بود این پسره خیلی عوضی بود خیلی یک جوری بود همش با دخترها میگفت و میخندید و شوخی های بیجا میکرد. منم باهاش گاهی حرف میزدم ولی رفیق نبودیم در حد همکار بودیم. دیگه من از اون شرکت اومدم بیرون و چند سال پیش دیدم روی تلگرام برام پیام گذاشته! هنوز شمارمو داشت. گفت بیا ببینمت و این حرفها. رفتم منم به یاد اون روزها . رفتم یک جا قرار گذاشتیم بعد دیدم انگار یک فکرایی تو سرش داره میگفت بیا بریم خونم و خونم پر از گل و گیاهه و بیا ببین و بگو چکار کنم گلهام سر حال بشن و از این اراجیف ها! منم قشنگ فهمیدم منظورش چیه سریع پیاده شدم تاکسی گرفتم اومدم خونه. بعد فهمیدم زن هم داره بچه هم داره تو اینستاگرام دیدم زنو بچه داشته! خاک بر سر همشون کنن...

باید حداقل می‌گفت زن و بچه داره، بعضی ها دیگه شورش و درمیارن.

سیرن سه‌شنبه 9 اسفند 1401 ساعت 15:33 http://violetta.blogsky.com

اینطور داستانی برای منم پیش اومده و واقعا عجیبه که طرف میره رابطه های متعدد میزنه و برمیگرده و انتظار داره واسش مثل قبل باشی. یه دختری بعد از کات ازدواج کرده بود و اکسش برگشته بود و خلاصه مخشو زد که طلاق بگیر باهم ازدواج میکنیم. دختره طلاق میگیره با اینکه شوهرشم ادم خوبی بود، خلاصه بعد از طلاق مردک میگه که بیا فقط دوس باشیم و واسه سکس باهم باشیم :|||

این دیگه خیلی رکب بزرگی بوده.

خانوم ف سه‌شنبه 9 اسفند 1401 ساعت 11:00

دیدی میرن دوراشون رو میزنن زن میگیرن ،بعد برمیگردن فک میکنن ما همونجا تو همون تایم فریز میشیم تا این تحفه ها برگزدن!خودشون رو صاحب اصلی میدونن چون به زمانی به بوس و ماچ و سکسی رد و بدل شده پس الانم میتونن باز همونکارارو کنن
میرن دوراشونو میزنن و برمیگردن به خودشون میگن این چه خری بود حیف شد ولش کردم بازم بیام بهم سواری میده
نمیدونم منظورو رسوندم یا نه

کاملن منظور رو رسوندی، زدی تو خال،

فاضله سه‌شنبه 9 اسفند 1401 ساعت 08:24 http://golneveshteshgh.blogsky.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد