مالی خو لیا

تراوشات ذهن مالیخولیایی من

مالی خو لیا

تراوشات ذهن مالیخولیایی من

امروز ۲ بهمن

این چند وقت که دنبال یه‌نفر بودم که بتونم باهاش حرف بزنم، متوجه شدم اکثر ادم‌ها فقط دوست دارن شنیده بشن  تا خالی بشن و اینکه دوست ندارن چیزی و که خالی کردن با حرفهات پر شه.

جمله‌بندیم امروز تخمیه، مثل روح و روانم.

.

.

.

امروز سرصف کارت‌زنی سر یکی از کارگرها  با رئیس بازرسی  حرفم شد. بعدش خیلی خونسرد رو کردم به  یکی از همکارام و ازش پرسیدم کارت اوکی شد؟ گفت: نه همونطوریه ، گفتم اگه کاری از دستم برمیاد بگو انجام بدم.  (تصادف کرده و زده یکی و ناک اوت کرده) تو سرویس خوابم برد توی خوابم دیدم که فقط دارم با خودم حرف میزدم، یه آن از خواب پریدم، ترسیدم نکنه بلند بلند حرف زدم، که از همکارای غش خوابم فهمیدم که نبوده. از سرویس پیاده شدم سوار تاکسی شدم به راننده با روی خوش سلام علیک کردم، اونم انگار من اولین نفری بودم که امروز باهاش اینجوری حرف زدم، با خوشروئی جواب داد سلام دخترم، خسته نباشی.

رفتم خونه، دوش گرفتم، نشستم سر میز، بابام و صدا کردم ، یکی دوبار، بالاخره اومد، گفتم برام حرف بزن ، بگو امروز چطوری بود، اونم حرف زد، یه دل سیر، یه شعر هم خوند، 

فقط معده دردم اجازه نمی‌داد بیشتر بشینم، گفتم میرم دراز بکشم. دو دقیقه یعد با یه قرص اومد اتاقم گفت آخر شب بخور معده‌ات و خوب میکنه. 



نظرات 4 + ارسال نظر
تراویس بیکل یکشنبه 14 اسفند 1401 ساعت 16:10 https://travisbickle1.blogsky.com/

شربت آلمینیوم ام جی بخر،یه قلپ بخور،واسه معده مثل آب رو آتیشه

باشه

خانوم‌ف‌ یکشنبه 2 بهمن 1401 ساعت 23:36 http://Khanomef.blogsky.com

چه عجب !
کرکره رو کشیدی بالا

دل و دماغ نداشتم اصلن ،

سمیرا یکشنبه 2 بهمن 1401 ساعت 19:28

زیتون خدا حفظت کنه

قربانت

تراویس بیکل یکشنبه 2 بهمن 1401 ساعت 19:21 https://travisbickle1.blogsky.com/

هروقت خواستی با کسی حرف بزنی بیا پیش خودم

:) باشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد