مالی خو لیا

تراوشات ذهن مالیخولیایی من

مالی خو لیا

تراوشات ذهن مالیخولیایی من

همین نیم ساعت پیش یک جمله " خیلی میخوامت خاله"یک پسر هشت ساله که به زور می خواست ویفر نصف خورده خودش و به خوردم بده و بعد یه قرآن جیبی بهم بفروشه تونست یه لبخند کوچیک که اندازه کل قهقهه های عمرم شادم کرد روی صورتم بیاره. 

دوباره احساس می کنم  عشق و شادی دوباره به قلبم برگشته.

هنوز صورت پسرک جلوی چشمامه و دوباره خوشحالم می کنه.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد