مالی خو لیا

تراوشات ذهن مالیخولیایی من

مالی خو لیا

تراوشات ذهن مالیخولیایی من

به سیلویا

سلیویای عزیز

این روزها حالم خوش نیس، دلم گرفته،

بیزار شدم از آدم ها، 

یاد حرفت افتادم: شاید یک روز، یک نفر، یک جوری آدم را بخواهد که خواستنش به این راحتی ها تمام نشود.

ولی سیلویا چرا فکر کردی که کسی ممکنه پیدا بشه که همیشه تو رو بخواد.تو خوبی حتی بهترین، ولی همه خواستنشون تموم می شه. همه می رن از زندگیمون فقط خودمون می مونیم.

منم دلم برای همین گرفته چون این واقعیت و فهمیدم. ولی ازش رد می شم. مثل همه ردشدن هام. 

آدمها، چیزها، میان و میرن و من فقط فراموش می کنم. دارم شروع می کنم به اینکه سرد بشم و واقعیت ها رو قبول کنم، تو هم باید قبول می کردی که به هر دلیلی تد نمی خواست با تو باشه . با اون کارت فقط تد بیشتر تو این توهم رفت که کار درستی کرده. کسی که رفت دیگه رفت شانس به آدم یه بار رو می کنه و اون این شانس رو از دست داد. 



نظرات 1 + ارسال نظر
ted شنبه 26 دی 1394 ساعت 18:24

تو دختر خوبی هستی... مشکل از تد بود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد