مالی خو لیا

تراوشات ذهن مالیخولیایی من

مالی خو لیا

تراوشات ذهن مالیخولیایی من

غمگین طوری

نشسته ام در یک مینی بوس ایوکو با قدمتی که فکر می کنم برای چهل سال پیش است. صدای گوشخراش موتور و جیرجیر پنجره ها و لق لق کردن درب ماشین  در گوشم مثل یک سمفونی قابلمه و کفگیری است که رهبرش دیوانه ای باشد. دست می برم درون کیفم به قصد برداشتن گوشی و ماسماسکش(هندزفری) ، می خواهم آهنگی را پلی کنم برای رهایی از این صدای گوشخراش که مثل خوره در مغزم پیچیده و آرامش سمعیم را از من گرفته.

نگاه که می اندازم به لیست آهنگ ها، منصرف می شوم . دوباره ماسماسک و گوشی را در کیفم فرو می کنم و دست به سینه به مرز بین آسمان و زمین زل می زنم.

با خودم فکر می کنم آهنگ گوشخراش موتور را به گوش دادن به نوای دلنشین عشق و دلدادگی و غم و فراق ترجیح می دهم.

راست گفت شاعر

عشق کار خفتگان و نازکان نرم نیست                   

عشق کار پردلان و پهلوانست ای پسر

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد