مالی خو لیا

تراوشات ذهن مالیخولیایی من

مالی خو لیا

تراوشات ذهن مالیخولیایی من

گوسفند سان

هر چقد بیشتر راجع به واژه اسم فکر می کنم  شباهت بیشتری بین خودم و گوسفند می بینم.  موضوع بر سر تربیت است. من فقط انسان وار تربیت شدم و او فقط گوسفند وار.

در اینجا که نشسته ام یک گله گوسفند را روبه روی خودم در حال چریدن می بینم. همه سرشان به کار خودشان است. از لحاظ ظاهری خیلی با هم تفاوت ندارند. همه سرها پائین و  بع بع کنان می چرند. گوسفندی را می بینم که کمی  جنب و جوشش از بقیه بیشتر است و گاهی اوقات سرکش . سگ گله را می بینم که مواظبش است که از گله دور نشود. هر زمان که سرکشی می کند پارسی می کند و او را دوباره به جایگاه خودش برمی گرداند. بعضی هاشان هم خیلی کند و به اصطلاح کودن هستند حتی از پس چریدن خود هم بر نمی آیند.

زنگ تفریح می خورد، حدود صد کودک به حیاط مدرسه هجوم می آورند.  همه کودکان زیر دوازده سال هستند. همه با یک لباس فرم یک شکل و همه حدودا در یک قد و قواره. هر کدام در پی کار خودشان هستند. بعضی ها شیطنت بیشتری دارند و سر به سر کودکان دیگر می گذارند. بعضی ها هم در گوشه ای از حیاط کنج عزلت گزیده اند و به  کندی  میان وعده مغذیشان که مادر برایشان گذاشته است را میخورند. کودکی  را می بینم که  از شاخه یک درخت  انجیر در حیاط آویزان شده به قصد چیدن و خوردن انجیر که ناظم از پشت بلند گو فریاد می زند:" ناظری، ناظری ، میلاد ناظری سریع بیا دفتر، ناظری از اون درخت بیا پائین ، همین الان بیا بالا".  ناظری به سرعت خود را جمع وجور می کند و  شاخه را رها می کند و  به سمت اتاق دفتر می رود. عمل ناظری به سبب ناظم و عمل گوسفند سرکش به سبب سگ نگهبان تغییر کرده است. که اگر این دو نبودند شاید شاهد کشته شدن هزاران ناظری و گوسفند سرکش بودیم.

من روزی گوسفند بودم فقط خوشبختانه یا متاسفانه به سبب تربیت انسان شدم. مغزم را پرورش دادم.

نظرات 1 + ارسال نظر
خانوم ف شنبه 9 مهر 1401 ساعت 09:14 http://www.khanomef.blogsky.com

تشبیه خوبی بود واقعا

ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد