مالی خو لیا

تراوشات ذهن مالیخولیایی من

مالی خو لیا

تراوشات ذهن مالیخولیایی من

مدت یکی دو هفته است که با دو تا مرد حرف می زنم ، بیشتر را جع به سکس.

هر دو تاشون سنشون از من کمتره . اصلن ازشون خوشم نمیاد. به سکس نیاز دارم اما به عشق بیشتر. به محبت به آغوش به حرف زدن با یه نفر.

شایدم نیاز ندارم. خودمو گول می زنم. یه آن بهش فکر می کنم حالم از خودم بهم می خوره. از خودم بدم میاد که چرا نمی تونم آدم جدیدی رو تو زندگیم راه بدم. که دوباره شروع کنم. که دوباره یکی و دوست داشته باشم. فکر کردن به آدم دیگه ای حالت تهوع میگیرتم.

تبسیشمن خصهثتقمسنیتلمنشصتقسیبلمتیبل منتشیلخصثهق فتاشنمیلتک مشنصتیلشخصثقه سیبنمل تمکشنتلصثخقهاسنمیبل

نوشته های بالایی یعنی حرص خوردم. یعنی بغض کردم. یعنی اعصابم خورده.

دوست دارم این دنیا خراب شه.

بهش پیغام دادم. خیلی سرد و خشک ، بی تفاوت جوابم داد. فقط جواب داد. انگار نه انگار که چند ماه هست که از هم خبر نداریم. سوال دیگه ای حرف دیگه ای . نه...

اینجاست که مغز دست به عمل می شود و  به غده های اشکی فرمان می ده که دو سه تا قطره حواله گونه کنند تا از این تالمات روحی کم شود و بعدش هم به زبان فرمان می دهد که بگوید"به تخمم"

تو هم با گفتن همین جمله " به تخمم" خودت را دلشاد می کنی. فقط غصه ناهاری که زهره مارت شده است را می خوری.


نظرات 1 + ارسال نظر
خانوم ف شنبه 9 مهر 1401 ساعت 09:18

چشمام پر شد که
چرا انقدر همزاد پنداری کردم با این نوشته

چه دوران سختی بود برام واقعا،

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد