مالی خو لیا

تراوشات ذهن مالیخولیایی من

مالی خو لیا

تراوشات ذهن مالیخولیایی من

نردبون

تو اسکله ، ایستادم، 

یه کشتی بزرگ مسافربری کنار اسکله لنگر انداخته، یه پلکان نرده ای از اسکله تا کشتی گذاشتن.

یکی هلم میده رو پلکان

به زور میخواد که ازش بالا برم

برمیگردم ، یکیشون بابامه یکیشون مامانم

زور میزنم تا برسم به لبه کشتی، همین که میرسم کشتی حرکت میکنه، نردبون جدا میشه، از رو ش افتادم،

پریدم، از خواب


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد