مالی خو لیا

تراوشات ذهن مالیخولیایی من

مالی خو لیا

تراوشات ذهن مالیخولیایی من

امروز 24 مهر 98- چهارشنبه

چند روزیه از سرماخوردگیم میگذره و حالم بهتر نشده، همش احساس خستگی می کنم، دماغم کیپ می شه و گلوم هم خشکه.فکر می کنم گوشام دارن کر میشن. صدای همه چیز کمتر شده ، به جز صدای لعنتی ماشین سرویس کارخونه.

نمی دونم چرا برای زندگی کردن انقدر تقلا می کنیم، زندگی یعنی تکرار تلاش های بی سرانجام برای هر چه نزدیکتر شدن به مرگ. هر چقدر با خودم فک می کنم به هیچ چی نمی رسم.

چند روزیه که احساس می کنم دوباره دارم چاق می شم، خورد و خوراکم بیشتر شده و همش احساس گرسنگی می کنم، از چیزی که خیلی متنفرم چربی و چاقیه.

مدتیه به شدت اعتماد به نفسم اومده پایین، تو اینه چیزی جز یه چهره زشت و یه هیکل بد ریخت نمی بینم. موهام به شدت بد شکل شده، چشم هام گود شده و زیرش کبوده ، ابروهام افتاده و صورتم پر از لک شده، لباسهام تکراری و بدریخت و حال بهم زن، 

یه مدتی بود تهوع نداشتم، این روزها اومده سراغم،

این لعنتی نیاز شدید به سکس هم روش اضافه میشه، و این فکر و خیال های درب داغون که با خودت میگی حتما دلیل اینکه تو تنهایی بخاطر زشت بودنته

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد