مالی خو لیا

تراوشات ذهن مالیخولیایی من

مالی خو لیا

تراوشات ذهن مالیخولیایی من

امروز 27 مرداد

چند تا کارخرابی کردم تو شرکت، خیلی جزئی بودن ولی افت داشت برام تو مغزم. به شدت منتظر اونروزی هستم که برای خودم خونه داشته باشم. هر روز یه سری سوال مشابه میان تو مغزم . بدون جواب. می دونم تو هفتاد سالگیم دارم به این فکر می کنم که چرا نتونستم زندگیمو اونجوری که میخواستم جمع و جور کنم.دقیقا می دونم که هر روزی که داره می گذره برام یه فرصته ولی من خیلی راحت فرصت ها مو از دست میدم. به شدت ناامید و افسرده مردگی می کنم. مشکل اصلیم اینه که نمی دونم چی می خوام. هر چقدر فکر می کنم هیچ چیزی توش برام هیجان نداره. بعضی چیزا یه هیجان گذری دارن، مثل پول، غذای خوب، سکس، کار، ولی تمومن مثل برق.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد