مالی خو لیا

تراوشات ذهن مالیخولیایی من

مالی خو لیا

تراوشات ذهن مالیخولیایی من

خود جلو افتاده پنداری

اینجا یه چند تا خانوم کار میکنند، تو قسمت فروشمون، روزی نیس اینا رو بدون کاشت ناخن و موی رنگ شده و صورت بی آرایش ببینی، بیشتر اوقات هم هیچ کی و آدم حساب نمی کنند جز خودشون، مشکل قضیه اینه که با این همه دک و پز، دستشون و بعد از توالت کردن نمی شورن!!

با همون دستها هم به من نامه میدن ، بعضی موقع ها میوه و شکلات هم تعارف میکنند، ولی خب من صاف میندازمشون تو سطل آشغال.

از یکی دیگه از خصوصیت های جالب و به یادماندنیشون هم اینه که تا دلت بخواد پشت سرت حرف می زنند، ولی تو روت جوری عزیزم گلم می کنند آدم فکر میکنه خواهری مادری چیزیش هستند و ابدا  ابدا دیگه راجع به تو حرفی نمی زنن :). مثلا امروز، مدیرشون ناهار مهمونشون  کرد، خب اون که نمیدونه، ولی خب بعد از ناهار خوردن به ساعت نمی کشه زیر آب زدناشون شروع میشه. یه خاصیت دیگه شونم دوشیدنه. تا دلت بخواد اگه گاو باشی می دوشنت. یه تفکر جلو افتادگی در عین حال عقب افتادگی هم دارند. بعد عاشورا تاسوعا هم باید بری جلوشون و بگیری یا تو صفه نذرین یا تو صف هیئت. در عین حال هم از پارتی ها و دور همی های جلوافتاده شونم نمی گذرن. 

می خوام بگم ما با اینا شدیم هشتاد میلیون نفر.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد