مالی خو لیا

تراوشات ذهن مالیخولیایی من

مالی خو لیا

تراوشات ذهن مالیخولیایی من

بی شعوری حاد

همینطور که زمان بیشتر و بیشتر به ساعت چهار نزدیک می شه، ذهنم بیشتر درگیر جملاتی می شه که باید تو خونه بگم، جواب بی شعوری هاشون رو چطوری بدم که بفهمن، هر چی به مغزم فشار میارم به هیچ چی نمی رسم. می دونم که منو مقصر می دونن، میدونم که در نهایت باید من عذر خواهی کنم، چیه تو اون مغز ناقصشون که بهشون اجازه هر مدل دخالتی رو تو زندگی آدم ها میده، دورویی و تزویر از سر و روشون میباره، یه مشت آدم پول پرست، بنده شکم  و  تشنه توجه.

صبح که اومدم کارخونه، روی موبایلم می بینم دو تا پیغام اینستاگرام اومده که ، به اون یکی گفته مرسی از کارت، اونم یه قلب و یه بوس گذاشته.

من چکار کردم؟ فقط از گروهشون اومدم بیرون ، از گروه های دیگشون هم اومدم بیرون. اصلا کلا کشیدم بیرون از هر چی خواهر و خانواده است.

انقدر عصبانی  و ناامید و متاسف هستم از خانواده ام که تحمل یه ربع بینشون بودن رو ندارم ولی مجبورم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد