مالی خو لیا

تراوشات ذهن مالیخولیایی من

مالی خو لیا

تراوشات ذهن مالیخولیایی من

این زن

گاهی اوقات لازمه که یه غریبه ی مرد تو خیابون صدام کنه "خانوم" که زن بودنم و یادم بندازه. خیلی موقع ها برام پیش اومده که وقتی یه راننده اسنپ یا تاکسی یا متصدی بانک یا یه نفر رندوم تو خیابون با پیشوند خانوم صدام کرده یهو به خودم گفتم، چی شد که این منو خانوم صدا کرد، بعد از یه ثانیه می گم که خب تو زنی دیگه.

وقتی خیلی وقت باشه که با مردی تو رابطه نباشم و مدت زمان زیادی گذشته باشه،  ناخودآگاه جنسیتم فراموشم میشه و به یه آدم بی جنس تبدیل می شم.بیشتر اوقات حس میکنم که احساس ندارم، خشک و بی روحم، هیچ مدل لوندی و عشوه ی زنانه یا هر مدل جذابیت زنانه ای رو تو خو دم نمیبینم. لازمه که زور بزنم تا تو چشم مردی بیام. هیچ وقت خودم رو زیبا و خوشگل ندیدم هیچ وقت خودم رو خوش هیکل ندیدم، حتی زن ندیدم.

می تونم بگم تنها چیزی که باعث شده این حس و فراموش کنم و خیال کنم که زن هستم همین سکس بوده. سکس کردن حس زن بودن رو بهم میده، شاید یکی از دلایلی که انقدرآنرمال  سکس رو دوست دارم اینه، که عقده های تمام وقت هایی که نفهمیدم زن هستم رو خالی کنم.

نظرات 1 + ارسال نظر
سید محسن جمعه 1 اسفند 1399 ساعت 12:37

هیچ کس نمی تواند در انزوا زندگی کند..میتواند زنده بماند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد