مالی خو لیا

تراوشات ذهن مالیخولیایی من

مالی خو لیا

تراوشات ذهن مالیخولیایی من

امروز 29 مرداد

چند روز متوالی از سه شنبه تا جمعه رو در خانه دوستم می گذرونم، چند روز متوالی را دور از خانواده، دور از تنش های عصبی، دور از هر چیز استرس زایی. 

بسیار آرومم کرد و انرژی گرفتم.  چند روزی که قرار نبود آدم دیگه‌ای باشی، قرار نبود جواب پس بدی، قرار نبود غصه چیزی را بخوری، 

از طرفی هم خسته کننده بود از طرفی هم هیجان داشت. حرف زدن ، سکس، مورد توجه قرار گرفتن، مورد نوازش قرار گرفتن، تماس بدنی مدام با یک مرد، اصلن نگران چیزی نبودن، حس های جدیدی بودند که تجربه کردم. دوست داشتم بیشتر می ماندم، اما باید دوباره برمی گشتم به زندگی ماشینی و کاری قبلی. اینکه همش دنبال اینم که این مغز لامصبم چی میخواد که براش انجام بدم که خوشنود بشه که احساس کنه خوشبخته. در حال حاضر یک نوع سبکی در مغزم دارم، هیچ چیز خاصی من را از کوره در نمی برد، سبک بالی شاید بهتر باشد، تمایلم به سکس از قبل بیشتر شده، امروز صبح دوست داشتم مردهای دیگه رو هم امتحان کنم، نه آن قدیمی ها، یک نفر جدید، نه برای رابطه عاطفی فقط برای تجربه جنسی. از یک طرف مطمئن نیستم که مردی را پیدا کنم که بتواند همینطوری ارضام کنه و راضیم کنه.  

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد