مالی خو لیا

تراوشات ذهن مالیخولیایی من

مالی خو لیا

تراوشات ذهن مالیخولیایی من

زن

بعضی اندام ها هم هستن که فقط زن بودنتو بهت یادآوری میکنن

خندویه


انقدر تو تنهایی گریه می کنم تا خندیدن از ته دل برام آسون بشه

و انقد می خندم که گریه کردن و فراموش کنم.

بگو از کی شاکی هستی تا دهنشو سرویس کنم!!!

اگه یه زمانی پیش بیاد که خدا بیاد و وایسه روبروم و ازم بپرسه بگو کی ناراحتت کرده که همین الان بزنم دربه داغونش کنم.

بهش می گم چه سوال سختی پرسیدی. نمی دونم چی بگم. کسی نیست، هیچکی. از هیچ کس ناراحت نیستم.

از هیچ کس شاکی نیستم.

می پرسه خب بگو کیو خیلی دوس داری تا به یه نوایی برسونمش.

بازم می گم نمیدونم چی بگم. کسی نیست، هیچ کی. ولی شاید به دروغ بگم همه. که همه رو به یه نوایی برسونه.

آدمی نیستم که ناشکری کنم. یعنی هی غر بزنم به جون خدا که چرا این زندگی و بهم دادی و فلان و بهمان.

از کسی شکایت ندارم.از هیچ کی شاکی نیستم. ولی خب از کسی هم خوشم نمیاد. نشده دوست داشته باشم کسی و.


از هیچ کس شاکی نیستم. دهن کسی و سرویس نکن.

شستشو

کاش چیزی برا روح دست وپا میکردن مثل لیف و کیسه، 

که حسابی باهاش میوفتادی به جون روحت که خوب چرکاش در بیاد و تمیز شه، ولی یه جاهایی هست که دست بهش نمیرسه، یا باید یکی و پیدا کنی که اون واست تمیز کنه یا بزاریش همون جوری چرک بمونه، 

تهوع

تهوع دارم.

احساس می کنم میخوام بالا بیارم.تهوع تو همه چی هست. تو آینه، تو عکس، تو صورت آدما تو بشقاب.

دونه های برنج کرم های سفیدی هستن که آماده ان تا بلع شن. فقط برای رفع گرسنگی(یه حس و تحمل می کنی برای ارضا کردن یه حس دیگه فقط موضوع اینه که بعد از اینکه اون حس ارضا شد دوباره همون اولیکه باید تحملش کنی میاد سراغت). لوبیا قرمز شکل تخم سوسکه. تقریبا هر غذایی و شبیه و یه حشره میبینم.

خوردن یه مشکله سیری یه مشکله دیگه. گاهی اوقات ترجیح میدهم فقط یه حس و تحمل کنم (گرسنگی).

همیشه تهوع دارم

میخوام بالا بیارم این همه چیزی که رفته تو بدنم.

انگشتم بکنم تو حلقم همشون و بالا بیارم تا این حس تموم شه. ولی باز فردا شروع میشه. صبح که از خواب بلند شم شروع میشه.

الانم که اینا رو دارم تایپ می کنم تهوع دارم.

میخوام انگشتم بکنم تو حلقم هر چی دلبستگی هست بالا بیارم.

مالی خو لی ا

دیشب مالیخولیام اود کرد.

آهنگ ایمی واینهاوس حسابی خرابم کرد.

back to black

هیچ وقت فقط عشق کافی نیست. (حرف مفت زده اونی که گفته همه چی با عشق حل می شه).

سوسک 2

این موضوع مال دو یا سه هفته پیشه،

بیست دقیقه ای بود که تو حمام بودم زیر دوش سرمو میشستم و تو فکر، که یهو دیدمش

نمی دونم از کی تو حموم بود که من متوجه اش نشدم، یعنی چی .


من وقتی میرم تو فکر دیگه متوجه هیچ چیزی نمیشم و اصلن حواسم به کارام و رفتارام نیست مخصوصن اگه تو حمام یا جایی باشم که به نظر خودم کسی نیست. پس اون تا حالا داشته من و دید می زده و تمام حرکاتم و دیده.

نباید این کار و می کرد. به هیچ کس اجازه نمیدم که وارد حیطه خصوصیم بشه.

با یه دمپایی کارشو ساختم. لاشه شم با آب فرستادم تو راه آب، حمام هم حسابی شستم تا هیچ ردی ازش نمونه.

اون یه سوسک عوضیه کثیف بود.

 

اما تا چند روز بعد از این کار، نمیدونم چرا فکر می کردم تو اتاقم سوسک می بینم، رو فرش رو میز هر جا.



سوسک

دوست دارم فردا که از خواب پا می شم، تبدیل به یه سوسک شده باشم.

البته تو قد و قواره خودم که بتونم زیر تخت قایم بشم.

این موضوع حداقل یه فایده داره اونم اینه که بعد از یه مدت انقد از چشم خونواده ات افتادی که مردنت زیاد هم ناراحتی درست نمی کنه، و همه بعد از مرگت میگن خوب شد که مرد.

و اینکه کسی هم ازت انتظار زندگی کردن رو نداره.

فوت

دیشب پدربزرگم مرد.

این موضوع کمی مشکوکه.

چون من اصلن ناراحت نیستم، دلتنگم نیستم.

وقتی شنیدم گفتم اه چه ضد حالی،

حوصله مراسم و عزا و تسلیت و اینا رو ندارم، تصمیم گرفتم از همکارا و دوستا کسی نفهمه،

امروز صبح یه کم ترسیدم،  این مراسم سوم یعنی چند روز بعد از مردن؟ خدا کنه بیوفته پنج شنبه. حوصله مرخصی گرفتن از رئیس و ندارم.


من حاصل تلاش 11 دقیقه ای زن و مردی هستم برای به وجود اوردن موجودی با جنسیت مرد، نر، پسر . . .

که با شکست مواجه شد. (: