-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 8 شهریور 1394 08:09
پیکاسو. همیشه عاشق کاراش بودم. دوست داشتم تو اون دوران بودم و باهاش آشنا می شدم. یه نقاشی ازم می کشید از همون مدل ها که از معشوقه هاش می کشیده. پیکاسو یکی از مردهای ایده آل منه. اون همیشه عاشقه . عاشق عشق ورزیدنه.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 شهریور 1394 15:03
خوبی؟ امروز یه دوست ، یه آشنای قدیمی ازم پرسید. گفتم: خوبم. ولی دروغ گفتم خوب نیستم حالم بده. از اینکه انقد زندگی باهام بازی می کنه بد شده حالم. خوب نیستم. کاش منم مثل تو بودم. به دروغ میگم خوبم. که تو از دستم ناراحت نشی.
-
ارگاسم مغزی
دوشنبه 2 شهریور 1394 16:05
ناخونم و فرو می کنم تو گوشت دستم, که مزه درد و بفهمه این مغز.که دیگه هوس نکنه فکر کنه. ناخونم و بلند می کنم برای اینکه وقتی تو گوشتم فرو می کنمش بیشتر درد بکشم. لذت داره این درد بسیار. چون بعدش حسابی خودتو زمین زدی. ارگاسم مغزی می شم وقتی درد می کشم. وقتی گریه می کنی خالی می شی ولی وقتی درد می کشی ارضا میشی.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 21 مرداد 1394 14:29
22 مرداد سال 1393 روزی که من خودم تونستم بدون داشتن هیچ آدمی از جنس مذکر یا مونث، خودم را آروم کنم اون روز فهمیدم که می تونم تنهایی زندگی کنم. می تونم تنهایی به آرامش برسم. برای همین نیازی به بودن یه مرد در کنارم نمی بینم. ولی گاهی اوقات این موضوع رعایت سلسه مراتب زندگی آدمها تولد مدرسه دانشگاه کار ازدواج بچه...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 21 مرداد 1394 14:05
خب فک کنم من تو ارتباط با مردها اونم از لحاظ عاطفی ناموفق هستم. پس بنابراین باید برم سراغ کاری که توش مهارت دارم. 1- دوباره برم سراغ زبان و اپلای کردن برای دانشگاه های ایتالیا. اول اینکه ایتالیا رو دوست دارم همینطور زبانشون از نظر من برای یادگیری اسون هست . 2- به اندامم برسم. یه رژیم غذایی مناسب و ورزش . مسئله من اینه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 5 مرداد 1394 09:28
نمی تونم تظاهر کنم دلم می خواد قیافه ام عبوس باشه و گرفته و ناراحت ولی مجبورم خودم و خوشحال که نه ولی خونسرد نشون بدم. امروز کتاب هم نمی تونه آرومم کنه، باید گریه کنم تا آروم بشم. ولی نمی تونم، نمی شه. می خوام برم توی یه کتابخونه خالی از آدم و پر از کتاب بشینم. فقط بشینم و زل بزنم به کتابها و زمین بعد انقد گریه کنم تا...
-
صفر مجدد
یکشنبه 4 مرداد 1394 08:24
دوباره باید شروع کنم، دوباره از صفر. خودمو خالی کردم دستم هیچی نیس، با دست خالی باید شروع کنم دوباره از صفر. افتادم باید پاشم، دوباره از صفر.
-
روز خوب
شنبه 6 تیر 1394 13:00
امروز خیلی حس خوبی دارم. خدایا مرسی. مرسی که هستی و بودی. سرت خیلی داد زدم و ناراحتی کردم. می خوام ازت که بازم باشی باهام حتی اگه بازم اذیتت کردم. گاهی اوقات نفهم می شم میخوام همه عصبانیتهام و سر یک نفر خالی کنم و چون فقط تورو دارم سر تو داد می زنم . ببخش ولی با این حال باش. بازم مرسی.
-
حالم خوبه
چهارشنبه 26 فروردین 1394 08:31
امروز حالم خوبه. شاید چون چهارشنبه است . " چون اول صبح حامدی و دیدم. " چون صبح بعضی ها رو ندیدم . " رئیسم نیومده که هی دستور بده خوشحالم کرده. سکس دم صبح. دعای اول صبح که ازش خواستم دو تا چیز و کمکم کنه که ترک کنم یکی بدقولی اون یکیم تنبلی. شنیدن صدای بابام که داره نماز می خونه. حرف زدن با یه همکار...
-
دروغ عشق
شنبه 15 فروردین 1394 15:17
باوررش برام سخته، دوستت دارم سخته باورش. هم سخته هم نشدنی. گول میزنم خودمو با کلمات. هیچ پیوندی رو که از روی عشق بین دو نفر باشه دوست ندارم. از شکست آدما خوشحال می شم. دروغ میگیم که به چیزی برسیم. دروغ عشق. به عشق باور ندارم.
-
زن
جمعه 15 اسفند 1393 10:53
بعضی اندام ها هم هستن که فقط زن بودنتو بهت یادآوری میکنن
-
خندویه
جمعه 15 اسفند 1393 10:47
انقدر تو تنهایی گریه می کنم تا خندیدن از ته دل برام آسون بشه و انقد می خندم که گریه کردن و فراموش کنم.
-
بگو از کی شاکی هستی تا دهنشو سرویس کنم!!!
دوشنبه 22 دی 1393 10:19
اگه یه زمانی پیش بیاد که خدا بیاد و وایسه روبروم و ازم بپرسه بگو کی ناراحتت کرده که همین الان بزنم دربه داغونش کنم. بهش می گم چه سوال سختی پرسیدی. نمی دونم چی بگم. کسی نیست، هیچکی. از هیچ کس ناراحت نیستم. از هیچ کس شاکی نیستم. می پرسه خب بگو کیو خیلی دوس داری تا به یه نوایی برسونمش. بازم می گم نمیدونم چی بگم. کسی...
-
شستشو
یکشنبه 21 دی 1393 22:26
کاش چیزی برا روح دست وپا میکردن مثل لیف و کیسه، که حسابی باهاش میوفتادی به جون روحت که خوب چرکاش در بیاد و تمیز شه، ولی یه جاهایی هست که دست بهش نمیرسه، یا باید یکی و پیدا کنی که اون واست تمیز کنه یا بزاریش همون جوری چرک بمونه،
-
تهوع
یکشنبه 21 دی 1393 12:39
تهوع دارم. احساس می کنم میخوام بالا بیارم.تهوع تو همه چی هست. تو آینه، تو عکس، تو صورت آدما تو بشقاب. دونه های برنج کرم های سفیدی هستن که آماده ان تا بلع شن. فقط برای رفع گرسنگی(یه حس و تحمل می کنی برای ارضا کردن یه حس دیگه فقط موضوع اینه که بعد از اینکه اون حس ارضا شد دوباره همون اولیکه باید تحملش کنی میاد سراغت)....
-
مالی خو لی ا
یکشنبه 21 دی 1393 12:05
دیشب مالیخولیام اود کرد. آهنگ ایمی واینهاوس حسابی خرابم کرد. back to black هیچ وقت فقط عشق کافی نیست. (حرف مفت زده اونی که گفته همه چی با عشق حل می شه).
-
سوسک 2
چهارشنبه 26 آذر 1393 12:22
این موضوع مال دو یا سه هفته پیشه، بیست دقیقه ای بود که تو حمام بودم زیر دوش سرمو میشستم و تو فکر، که یهو دیدمش نمی دونم از کی تو حموم بود که من متوجه اش نشدم، یعنی چی . من وقتی میرم تو فکر دیگه متوجه هیچ چیزی نمیشم و اصلن حواسم به کارام و رفتارام نیست مخصوصن اگه تو حمام یا جایی باشم که به نظر خودم کسی نیست. پس اون تا...
-
سوسک
چهارشنبه 26 آذر 1393 11:56
دوست دارم فردا که از خواب پا می شم، تبدیل به یه سوسک شده باشم. البته تو قد و قواره خودم که بتونم زیر تخت قایم بشم. این موضوع حداقل یه فایده داره اونم اینه که بعد از یه مدت انقد از چشم خونواده ات افتادی که مردنت زیاد هم ناراحتی درست نمی کنه، و همه بعد از مرگت میگن خوب شد که مرد. و اینکه کسی هم ازت انتظار زندگی کردن رو...
-
فوت
سهشنبه 27 آبان 1393 08:17
دیشب پدربزرگم مرد. این موضوع کمی مشکوکه. چون من اصلن ناراحت نیستم، دلتنگم نیستم. وقتی شنیدم گفتم اه چه ضد حالی، حوصله مراسم و عزا و تسلیت و اینا رو ندارم، تصمیم گرفتم از همکارا و دوستا کسی نفهمه، امروز صبح یه کم ترسیدم، این مراسم سوم یعنی چند روز بعد از مردن؟ خدا کنه بیوفته پنج شنبه. حوصله مرخصی گرفتن از رئیس و ندارم.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 21 آبان 1393 12:57
من حاصل تلاش 11 دقیقه ای زن و مردی هستم برای به وجود اوردن موجودی با جنسیت مرد، نر، پسر . . . که با شکست مواجه شد. (:
-
انتقال
سهشنبه 29 مهر 1393 11:31
مرگ چه واژه ی شیرینیه. وقتی فکرش رو می کنم که قراره یه روزی از اینجا برم به یه جای دیگه که خیلی از اینجا بهتره ذوق زده می شم مثل بچه ها. اینجا رو دوست دارم ولی اونجا رو بیشتر. با خودم فکر می کنم که قبلا یه همچین اتفاقی برام افتاد، وقتی تو رحم مادرم بودم. اولش یه ذره ترسیدم و نالیدم و شاکی بودم که چرا باید یه روز دنیای...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 23 شهریور 1393 23:12
الان دیگه انقدر قلبم زخمی شده که بخوام نباشم، که بخوام فراموش کنم راحت، فراموش کنم هر چی که بوده و هست و دیگه نخوام بهش برگردم
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 23 شهریور 1393 23:10
امروز فهمیدم که چقدر حس کینه و انتقام قوی هستن، خیلی زود وارد مغزت می شن خیلی زودم کارا رو خراب می کنن، زودتر از اونی که بفهمی، ولی آخه چرا ؟!! چرا انقد دوست داشتن آدما برامون سخته ولی ازشون متنفر شدن آسونه، خیلی آسون،
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 23 شهریور 1393 23:01
دیگه هیچ علاقه و امیدی به موندن ندارم، الان دیگه می خوام برم از این خونه، از این موقعیت، می خوام ترک کنم، خسته ام خسته . . .
-
سر درد
یکشنبه 16 شهریور 1393 13:29
تازگیها به درد سر دچار شده ام، آخ از این نرون ها. این روزها حسابی و زیادی به مغزم فشار می آورند. بعد دیگری از خودم را نشانم دادند، یادم دادند، با آنچه آشنا نبودم آشنایم کردن.
-
کاش
دوشنبه 27 مرداد 1393 15:37
کاش من زرد بودم و تو ارغوانی، که با هم ترکیب می شدیم و خنثی می شدیم و یکی میشدیم نور سفید می شدیم، کامل و سفید و ریشه . . .
-
آرامش
چهارشنبه 22 مرداد 1393 11:49
دیشب خودم، خودم را در آغوش گرفتم. لوس کردم و ناز کشیدم نوازش کردم و دلداری دادم ریز گریه کردم و آرام کردم لالایی گفتم و خوابیدم.
-
عدل
سهشنبه 14 مرداد 1393 14:36
چرا اگه سیاهی نباشه سفیدی معنی نداره ؟؟؟؟!!!!! شک دارم به عدالتش. بچه اسفند دود کن کنار خیابون که همه ی سنشو بزاری رو هم به 7 نمی رسه و از رو ناچاری و فقر مجبور شده به جای مدرسه رفتن تو خیابون واسه نون شب کار کنه چه گناهی کرده که بخاطر اینکه من بفهمم معنیه خیلی چیزا رو . . . باید از خیلی چیزا تو زندگیش محروم شه. یا...
-
تجاوز
چهارشنبه 1 مرداد 1393 10:26
به من هر روز تجاوز میشود، هر روز، هر ساعت، هر دقیقه، هر ثانیه، هر کجا دستت به افکار من نزن، اینا شخصین مال منن، دستتو بهشون نزن. از دستت عاجزم
-
شکوه
سهشنبه 31 تیر 1393 22:26
به شکوه گفتم برم ز دل یاد روی تو آرزوی تو / به خنده گفتا نرنجم از خلق و خوی تو یاد روی تو ولی ز من دل چو برکنی حدیث خود بر که افکنی/ هرکجا روی وصله ی منی ، ساغر وفا از چه بشکنی؟ گذشتم از او به خیره سری ، گرفته رهه مه دگری/ کنون چه کنم با خطای دلم؟ گرم برود آشنای دلم به جز رهه او نه راهه دگر ، دگر نکنم ، خطای دگر / به...